×
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۴۵
به تنگ همچو شرر از بقای خویشتنم
تمام چشم ز شوق فنای خویشتنم
ره گریز نبسته است هیچ کس بر من
اسیر بند گران وفای خویشتنم
به بی نیازی من ناز می کند همت
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۷
چو سایه در ره عشق از قفای خویشتنم
بس است خضر ره آواز پای خویشتنم
نمیروم ز چمن هیچ فصل، آن مرغم
که گل بریزد و من بر وفای خویشتنم
ز کعبه منفعلم، زانکه در حرم نگذاشت
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۲
چو درد عشق تو کرد آشنای خویشتنم
غمت چرا نخورد غم برای خویشتنم
دلم چه یافته در کوچه پریشانی؟
که میبرد همه عمر از قفای خویشتنم
مرا کرشمه دیگر فریب داد ای گل
[...]
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۳
چه افتم که خود آفتفزای خویشتنم
همه بلای من و من بلای خویشتنم
به باغ دهر ز بیم گزند هر ناکس
همیشه دشمن نشو و نمای خویشتنم
اگرچه خاک رهم جمله بر سر خویشم
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۸۱
نکرد عشق تو، مطلب روای خویشتنم
ستارهسوختهٔ داغهای خویشتنم