×
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳۴
دل بکف میداشتم عمری نگاه از دست تو
ساعدت خواهی نخواهی برد آه از دست تو
پنجه کردم با تو بیرحم و زیان کردم از آن
گاه مینالم ز دست خویش و گاه از دست تو
سوختم از آه مردم مگذر ایسلطان حسن
[...]
هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۸
چند سوزی داغها بر دست؟ آه از دست تو
گاه از داغ تو مینالیم و گاه از دست تو
تا ترا بر دست ظاهر شد سیاهی های داغ
روزگار دردمندان شد سیاه از دست تو
تو نهاده داغها بر دست چون گلدسته ای
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱۳
چون سر راه تو گیرم دادخواه از دست تو
گویی این نالش ز دست کیست آه از دست تو
از فشار پنجهٔ جورت چه مالشها نیافت
ار دلم رحمی که خون شد بیگناه از دست تو
نور رخسار تو شب را کرده روشنتر ز روز
[...]
رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۶
شد چو شب روزم سیاه از دست تو
آه از دست تو آه از دست تو
خون من تنها نمی ریزی که ریخت
خون چندین بی گناه از دست تو
گفتی آهت دمبدم از دست کیست
[...]