گنجور

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۲

 

جان ما بی عشق جانان هیچ نیست

درد دل داریم و درمان هیچ نیست

در همه جان جز که هم جان هیچ نیست

تن چه باشد زانکه هم جان هیچ نیست

بگذر از دنیی و عقی باده نوش

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۳

 

بی حضور عشق جانان راحت جان هیچ نیست

بی هوای دُرد دردش صاف درمان هیچ نیست

در خرابات مغان جام شرابی نوش کن

تا بدانی با وجودش کآب حیوان هیچ نیست

پیش از این در خلوت جان غیر جانان بارداشت

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۸

 

همه کار و بار جهان هیچ نیست

مدار زمین و زمان هیچ نیست

بهاران سرسبز و خرم خوشند

چو دارند رو در خزان،هیچ نیست

چو خواهد فرو ریخت گلها ز بار

[...]

قاسم انوار