راه چون از حساب خانه گذشت

تیر اندیشه از نشانه گذشت

عمرم که بگفتگو درین خانه گذشت

یکچند بوصف چشم مستانه گذشت

یکچند بذکر جام و پیمانه گذشت

القصه شب عمر بافسانه گذشت

از سر خرده جان، سخت دلیرانه گذشت

آفرین باد به پروانه که مردانه گذشت

در شبستان جان عمر گرانمایه دل

هر چه در خواب نشد صرف به افسانه گذشت

لرزه افتاد به شمع از اثر یکرنگی

[...]

حرف شمع رخ او دوش در این خانه گذشت

آتش رشک چو آب از سر پروانه گذشت

شکوه کفر است از او گرنه بیان می کردم

کاشنایی زمن امروز چو بیگانه گذشت

تیره آن بزم که بی شمع رخ ساقی بود

[...]

کار از قصه و فسانه گذشت

سخنی چند در میانه گذشت