گنجور

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۷۶

 

قومی که ره به منزل خوبان همی‌برند

اقبال مایه‌ای‌ست که ایشان همی‌برند

جان می‌برند تحفه به نزدیک یار خویش

خرما به بصره، زیره به کرمان همی‌برند

جان را در آن دیار چه قیمت بود ولی

[...]

همام تبریزی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۲

 

قومی که جان بحضرت جانان همی برند

شور آب سوی چشمه حیوان همی برند

بی سیم و زر گدا و بهمت توانگرند

این مفلسان که تحفه بدو جان همی برند

جان بر طبق نهاده بدست نیاز دل

[...]

سیف فرغانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۵۶

 

این غافلان که دست به پیمانه می‌برند

از چشم شیر شمع به کاشانه می‌برند

جان چون کمال یافت نمانند در بدن

انگور چون رسید به میخانه می‌برند

چندین هزار ملک سلیمان به باد رفت

[...]

صائب تبریزی