گنجور

مجد همگر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹

 

تا بر گلت ز سبزه نگهبان نشسته است

صد گونه داغ بر دل حیران نشسته است

گوئی که طوطی ئیست که جویای شکر است

خوش بر کنار آن شکرستان نشسته است

جانم فدای آن خط سبزت که چون خضر

[...]

مجد همگر
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۶ - داغ نیستی

 

برخاست میر و حضرت سلطان نشسته است

داوود اگر برفت سلیمان نشسته است

گر شاه و شاهزاده قباد از جهان برفت

نوشیروان عهد در ایوان نشسته است

جمشید روزگار علی رغم اهرمن

[...]

سلمان ساوجی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۸

 

هرجا نشسته، بی سروسامان نشسته است

نقش دلم به عشق، پریشان نشسته است

رفت از برم چو یار، تماشای گریه کن

دریا بود خموش چو طوفان نشسته است

از دل اثر نماند [و] غم او همان به جاست

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵۸

 

از رفتن تو باغ پریشان نشسته است

گل در کمین چاک گریبان نشسته است

دامن کشیدن از کف عشاق سهل نیست

یوسف ازین گناه به زندان نشسته است

در روزگار کشتی عاشق شکست ما

[...]

صائب تبریزی