گنجور

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۵

 

روی تو به دلبری جهان می‌گیرد

زلف تو زره‌گری از آن می‌گیرد

جزعت به نظر زبان دل می‌بندد

لعلت به شکر طوطی جان می‌گیرد

انوری
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۶

 

سلطان بهرام تا جهان می گیرد

چون هست مراد او چنان می گیرد

زین پیش گرفت یک جهان در دو زمان

اکنون دو جهان به یک زمان می گیرد

سید حسن غزنوی
 

عطار » مختارنامه » باب پنجاهم: در ختم كتاب » شمارهٔ ۱۸

 

گه یک نفسم هر دوجهان میگیرد

گه یک سخنم هزار جان میگیرد

چندان که ز دریا دلم آب حیات

بر میکشم آب جای آن میگیرد

عطار
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۴

 

عشق دردیست تا نمی گیرد

جان عاشق صفا نمی گیرد

ایدل ار عاشقی بیا خوش باش

عاشقان را خدا نمی گیرد

موج بحریم و غرقهٔ دریا

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۸

 

کسی که از خضر آب بقا نمی‌گیرد

پیاله را به‌جز از دست ما نمی‌گیرد

ز بی‌نصیبی اهل هنر عجب دارم

که استخوان به‌گلوی هما نمی‌گیرد

میان یک جهتان آن‌چنان نفاق افتاد

[...]

کلیم
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۸۴

 

غباری از بیابان جنون بالا نمی گیرد

که دل از سینه لیلی ره صحرا نمی گیرد

زمین سینه عاشق عجب خاصیتی دارد

که تا سرکش نباشد نخل، در وی پا نمی گیرد

رسانیده است جایی همت من بی نیازی را

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۹۸

 

ملال در دل آزاده جا نمی گیرد

زمین ساده ما نقش پا نمی گیرد

حریف پرتو منت نمی شود دل من

ز صیقل آینه من جلا نمی گیرد

کجا دراز شود پیش این سیاه دلان؟

[...]

صائب تبریزی