جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۶۶ - اشارت به آنکه چون تقریب سخن به عشق و محبت رسیده بود در خاطر چنان بود که به قدر وسع شرح و بسط اصل و فرع آن کرده شود اما به موجب امر بعضی عزیزان که به حکم عشق و محبت امتثال امر او واجب ست اشتغال به امری دیگر که بعد از این معلوم شود واقع شد
هر بن موی صد دهانم باد
هر دهان جای صد زبانم باد
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - ترکیببند در منقبت امیر مؤمنان علی (ع)
دست مرا حسرت دامان مباد
درد من آلودة درمان مباد
آنچه درو چرخ فلک عاجزست
مشکل عشق است که آسان مباد
هیچ دلی همچو دل جمع من
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۷
رنگ شکسته از گل رویش عیان مباد
پژمردگی شکفته این گلستان مباد
با صبحت یدان که مباد از برش جدا
از ناز طبع نازک او سر گران مباد
پیغام خویش جز به خیالش نمی دهم
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۸۸
رنگ شکسته از گل رویش عیان مباد
پژمردگی شکفته از آن گلستان مباد
پیغام خویش جز به خیالش نمی دهم
غیری به این وسیله به او همزبان مباد
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۹
بزم عیشم یک نفس بی جلوهٔ خوبان مباد
باده و نقلم به غیر از آن لب و دندان مباد
داغ خواری از کلف افتاده بر رخسار ماه
هیچ کس از چون خودی شرمندهٔ احسان مباد
پنجهٔ شاهین بود مژگان چو برهم می زند
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۰
تا نفس باشد ستون خیمهٔ تن چون حباب
جز هوایش در سر شوریدهام سامان مباد
بعد ازین جویا دلت در موج خیز اضطراب
از فراق کامران بیگ و ملک سلطان مباد