خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳
سر به عدم درنه و یاران طلب
بوی وفا خواهی ازیشان طلب
بر سر عالم شو و هم جنس جوی
در تک دریا رو و مرجان طلب
مرکز خاکی نبود جای تو
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴
گر مدعی نهای غم جانان به جان طلب
جان چون به شهر عشق رسد نورهان طلب
خون خرد بریز و دست بر عدم نویس
برگ هوا بساز و نثار از روان طلب
دی یاسجی ز ترکش جانانت گم شده است
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳
ای دل وامانده، خیز، ره سوی جانان طلب
وز نفس اهل درد مایه درمان طلب
پرده اعلاست عشق، گر ملکی، این گشای
لجه دریاست عشق، گر گهری، آن طلب
چند مرادت ز فقر، کشف و کرامات چند
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷
می باش و از مزاج حریفان نشان طلب
با طبع هر که راست نیابی کران طلب
چون ره بری به صحبت نیکان گران مباش
جایت اگر به صدر دهند آستان طلب
مهمان گنج باش و قناعت به خاک کن
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹۸
دست کوته مکن از دامن احسان طلب
تا کشی نکهت یوسف ز گریبان طلب
سالک آن به که شکایت ز ملامت نکند
که بود زخم زبان، خار بیابان طلب
رهرو عشق محال است که افسرده شود
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲۰
آیینه شو وصال پری طلعتان طلب
اول بروب خانه دگر میهمان طلب
گلمیخ آستانه عشق است آفتاب
هر حاجتی که داری ازین آستان طلب
ایمن ز طبع دزد شدن عین غفلت است
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۱
لعل از کان بدخشان، گوهر از عمان طلب
گنج از ویران، حضور دل ز درویشان طلب
نیست نعمت را درین دریای بی پایان حساب
چون صدف از عالم بالا همین دندان طلب
می کند کار نمک دَر مَی، تکلف در سلوک
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵
از پیر همت و کرمی ای جوان طلب
چون تیر قوت و مددی از کمان طلب
ای دادخواه دست به دامان عشق زن
هر حاجتی که هست از این خاندان طلب
کس بی نصیب روزی خود را نمی خورد
[...]