گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۵ - در عزلت و حکمت و موعظه و ریاضت و انتباه و ارشاد

 

ما را دلی است زله خور خوان صبح‌گاه

جانی است خاک جرعهٔ مستان صبح‌گاه

جان شد نهنگ بحرکش از جام نیم شب

دل گشت مور ریزه خور از خوان صبح‌گاه

غربال بیختیم به عمری که یافتیم

[...]

خاقانی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۳

 

مانا دمید بوی گلستان صبح گاه

کاواز داد مرغ خوش‌الحان صبحگاه

خوش نغمه‌ای است نغمهٔ مرغان صبح دم

خوش نعره‌ای است نعرهٔ مستان صبحگاه

وقتی خوش است و مرغ دل ار نغمه‌ای زند

[...]

عراقی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۱۲

 

روشن ز نور صدق بود جان صبحگاه

بی وجه نیست چهره خندان صبحگاه

ز انجم سپهر زر همه شب جمع می کند

بهر نیاز مقدم سلطان صبحگاه

عمر ابد که یافت ز آب حیات، خضر

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۱۳

 

از اشک ماست پاکی دامان صبحگاه

از آه سرد ماست رگ جان صبحگاه

دستی بلند ساز که عمر دراز خضر

مدی بود ز دفتر احسان صبحگاه

در بیضه طوطی دل زنگار بسته را

[...]

صائب تبریزی