×
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۳۵ - در جواب گفتن پسر پیر دانا را و اسرار گفتن فرماید
مرا دردیست درمانش تو باشی
مرا جانیست جانانش تو باشی
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۵
خوشا دردی که درمانش تو باشی
خوشا راهی که پایانش تو باشی
خوشا چشمی که رخسار تو بیند
خوشا ملکی که سلطانش تو باشی
خوشا آن دل که دلدارش تو گردی
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۵ - ترجیع بند پنجم
زهی جانی که جانانش تو باشی
خوشا دردی که درمانش تو باشی
قدم سازند از سر عاشقانت
در آن راهی که پایانش تو باشی
بزخم تیغ دشمن طالب دوست
[...]
ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۱
خوشا آن دل که جانانش تو باشی
خنک باغی که ریحانش تو باشی
به رشک آید قد طوبی در آن باغ
که سرو ناز پستانش تو باشی
علاج درد بی درمان نجوید
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴ - ایضا فی مدحه
خوشا ملکی که سلطانش تو باشی
خوشا جانی که جانانش تو باشی
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۰
خوشا جانی که جانانش تو باشی
خوشادردی که درمانش تو باشی
بباید ترک جان گفت و بسر رفت
بآن راهی که پایانش تو باشی
نه با ایمان بود کارش نه با کفر
[...]
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۰۰ - عراقی همدانی قُدِّسَ سِرُّه
عراقی طالب درد است و آن هم
به بویِ اینکه درمانش تو باشی