×
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۷
هر که او را خبر از اهل دلانش باشد
یاری اهل دلان در دل و جانش باشد
دردمندی که به جان دُردی دردش نوشد
راحت جان طلبی در دو جهانش باشد
آتش عشق دلم سوخت چنان داغی را
[...]
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۶۴ - عقد نوزدهم در محبت که میل دل است به مطالعه کمال صفات و انجذاب روح به مشاهده جمال ذات
غم او شادی جانش باشد
نام او ورد زبانش باشد
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۴ - در ستایش حضرت پیغمبر«ص»
در آن قالب کسی کاین جانش باشد
به گردون برشدن آسانش باشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۴۱
من و راهی که ز سر سنگ نشانش باشد
برق خنجر بلد راهروانش باشد
کی عنانداری بیتابی ما خواهد کرد؟
آن که از رفتن دل آب روانش باشد
از عقیقی است مرا بوسه توقع که سهیل
[...]