گنجور

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۷

 

هر که او را خبر از اهل دلانش باشد

یاری اهل دلان در دل و جانش باشد

دردمندی که به جان دُردی دردش نوشد

راحت جان طلبی در دو جهانش باشد

آتش عشق دلم سوخت چنان داغی را

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۴ - در ستایش حضرت پیغمبر«ص»

 

در آن قالب کسی کاین جانش باشد

به گردون برشدن آسانش باشد

وحشی بافقی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۴۱

 

من و راهی که ز سر سنگ نشانش باشد

برق خنجر بلد راهروانش باشد

کی عنانداری بیتابی ما خواهد کرد؟

آن که از رفتن دل آب روانش باشد

از عقیقی است مرا بوسه توقع که سهیل

[...]

صائب تبریزی