گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۶۷

 

دردا که یار در غم و دردم بماند و رفت

ما را چو دود بر سر آتش نشاند و رفت

مخمور باده ی طرب انگیز شوق را

جامی نداد وز هر جدائی چشاند و رفت

گفتم مگر بحیله بقیدش در آورم

[...]

خواجوی کرمانی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴

 

گرم آمد و بر آتش شوقم نشاند و رفت

آتش به جای آب ز چشمم فشاند و رفت

آمد چو باد و مضطربم کرد همچو برق

وز آتشم زبانه به گردون رساند و رفت

برخاستم که دست دعایی برآورم

[...]

وحشی بافقی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۶۰ - طاقی دوز

 

شوخ طاقی دوز من دکان خود پوشاند و رفت

حال خود با او بیان کردم سری جنباند و رفت

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۵۵ - نیزه دست

 

نیزه دست امرد به سوی من سری جنباد و رفت

نیزه خود را نمودم پشت خود گرداند و رفت

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۲۴ - فوطه دار

 

فوطه دار امرد به پیشم فوطه ای را ماند و رفت

طاس جستم کاسه چوبین خود گرداند و رفت

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۶۶ - کشتی بان

 

شوخ کشتی بان به خشکی کشتی خود راند و رفت

خانه من دوش آمد سینه پر نم ماند و رفت

سیدای نسفی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۳

 

دوش آمد و به روز سیاهم نشاند و رفت

با من نبود جز دلی آنهم ستاند و رفت

بگذشت نوبهار و فزون شد جنون مرا

گل تخم خار خار تو در دل فشاند و رفت

شب را چسان به صبح رسانم کجا روم

[...]

جویای تبریزی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۴۲ - حکایت

 

در آن رستخیزش چو جان ماند و رفت

خدا را به‌پاکی همی‌خواند و رفت

آذر بیگدلی
 

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۷۴ - تتمه ی قصه خواجه سهم الدین لر

 

این بگفت و کیسه را افشاند و رفت

بر خر خود برنشست و راند و رفت

ملا احمد نراقی