امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۴
شب کان مه من بر دلم از غصه پیکان بشکند
از چشم طوفان بار من، از گریه طوفان بشکند
هر لحظه زد غم حاصلم در خاک و در خون منزلم
آن روزنی کاندر دلم از غمزه پیکان بشکند
گر عاشقان را از ستم بشکست، او را عیب نیست
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۴
ابر چشمم چون به عزم گریه دامان بشکند
خنده در زیر لب گل های خندان بشکند
خانه زاد عشقم، از آشوب دورانم چه باک
موج را کشتی کی از آسیب طوفان بشکند
عشق تأثیری ندارد در تو ای راحت پرست
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۴۶
چند حرف بوسه او بر لب جان بشکند؟
چند جامم در کنار آب حیوان بشکند؟
از شکست دل نشد کم هیچ شور گریه ام
کی به یک کشتی شکستن خشم طوفان بشکند؟
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱۱
از قضا بر خوان ممسک گر کسی نان بشکند
تا قیامت منتش بیسنگ دندان بشکند
راحت اهل وفا خواهی مخواه آزار دل
تا مباد این شیشه بزم میپرستان بشکند
اینچنینکز عاجزی بیدست و پا افتادهایم
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱۲
هر کجا سعی جنون بر عزم جولان بشکند
کوه تا دشت از هجوم ناله دامان بشکند
دل به خون میغلتد از یاد تبسّمهای یار
همچو آن زخمی که بر رویش نمکدان بشکند
میدمد از ابرویش چینی که عرض شوخیش
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴
آنکه با اهل وفا نابسته پیمان بشکند
عهد را مشکل ببندد، لیک آسان بشکند
آنکه بر زنداننشین مصر، بندد روز در
شب به حکم عشق آید، قفل زندان بشکند
میکشند از سینهام تیر تو را یاران و، دل
[...]
اقبال لاهوری » اسرار خودی » بخش ۱۴ - حکایت طایری که از تشنگی بیتاب بود
آب من منقار مرغان بشکند
آدمی را گوهر جان بشکند