گنجور

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴

 

ای دل ز شوق آن مه نامهربان بسوز

تنها به گوشه ای رو تا می توان بسوز

کردی قبول منصب پروانگی دلا

خود را زدی به آتش او، این زمان بسوز

این شعله در جگر نتوان بیش از این نهفت

[...]

عرفی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۱۲

 

بر شیشه و پیاله ظفر یافت دست ما

ای آفتاب داغ شو، ای آسمان بسوز

راهی است راه عشق که ناچار رفتنی است

یوسف تو هم در آتش این کاروان بسوز

بر کوره گلابگر افتاد راه گل

[...]

صائب تبریزی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۶

 

فانوسِ شمع کشتة دل شو نهان بسوز

خاموش چون شرار دل سنگ، جان بسوز

تا سایة غرور نیفتد ترا به سر

بال هما به مجمرة آشیان بسوز

پایی سبک رکاب کن، از خاک، جان برآر

[...]

فیاض لاهیجی