گنجور

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷

 

اگر رسوا شدم رسواییم را شد فغان باعث

فغان را سوزش دل سوزش دل را بتان باعث

بغمزه خستیم دل چون نرنجم زان خم ابرو

چه می دانم ندارد ز خم ناوک جز کمان باعث

چه باشد گر بریزد خون چشم خون فشانم دل

[...]

فضولی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۴

 

به بستن کمرش نیست آن میان باعث

که فکر ما شده چون موی در میان باعث

هر آن که هر چه به ما کرده از تو دانستیم

چرا که غیر تو کس نیست در میان باعث

اثر به نالهٔ چنگ از قد خمیده اوست

[...]

سعیدا
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶

 

علی است بهر بجا بودن جهان باعث

بقای جسم ندارد به غیر جان باعث

گر او نبد نه زمین بد نه آسمان آری

وجود اوست بر ایجاد این و آن باعث

بحق عشق قسم نیست غیر عشق علی

[...]

صغیر اصفهانی