گنجور

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۵

 

ساعتی کز درم آن سرو روان بازآمد

راست گویی به تن مرده روان بازآمد

بخت پیروز که با ما به خصومت می‌بود

بامداد از در من صلح کنان بازآمد

پیر بودم ز جفای فلک و جور زمان

[...]

سعدی
 

سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۱۰

 

بخت و دولت به برم زآب روان باز آمد

وز سعادت به سرم سرو روان باز آمد

پیر بودم به وصال رخ خوبش همه روز

باز پیرانه سرم بخت جوان باز آمد

دوست باز آمد و دشمن برمید از پیشم

[...]

سعدی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۷

 

عمر نو گشت مرا باز که جان باز آمد

وز پس عمری آن جان جهان باز آمد

ره ده، ای دیده و خار مژه را یک سو کن

که خرامان و خوش آن سرو روان باز آمد

جان من چشم از آنگه که به روی تو فتاد

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶

 

جان چو بشنید که آن جان جهان باز آمد

از سر راه عدم رقص کنان باز آمد

ای دل رفته ز پیش من و آزرده به جان

لطف کن با من و باز آی که جان باز آمد

صبح اقبال من از کوه امل سر بر زد

[...]

سلمان ساوجی