×
امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۳
ای عشق تو عمرم به کران آوردی
ای هجر تنم را به فغان آوردی
ای دل تو مرا کار به جان آوردی
ای دیده دلم را به زبان آوردی
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۷
عشق بر من بزیان آوردی
کار من باز بجان آوردی
سرکشی باز گرفتی بر دست
می نگویم که چه مان آوردی
آن همه دوستی و آنهمه عهد
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۹
صد عشوه نغز و دلستان آوردی
تا عمر عزیزم به زیان آوردی
گفتی به برم جان تو دل خوش می دار
تا جان بردن مرا به جان آوردی
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶۲
خطی از غالیه بر غالیهدان آوردی
دل این سوخته را کار به جان آوردی
نه که منشور نکویی تو بی طغرا بود
رفتی از غالیه طغرا و نشان آوردی
تا به ماهت نرسد چشم بد هیچ کسی
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۴
از جفا، اهل وفا را بزبان آوردی
دل بجان، جان بلب و لب بفغان آوردی
خون خود میطلبند از تو جهانی، آری
رسم بیداد تو اول بجهان آوردی!
برده عشقت ز جوانان دل و، از پیران عقل؛
[...]