گنجور

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۳۳

 

چه نکهت است مگر بوی بوستان است این

چه دولت است مگر روی دوستان است این

علاج این تن رنجور ناتوان است آن

دوای این دل مهجور پر فغان است این

عجب که جوشش صفرای عشق افزون است

[...]

جلال عضد
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۹

 

غم لعل ترا در سینه جا کردم که جان است این

تمنای حیات جاودان دارم از آن است این

مکن لیلی وش من گوش بر افسانه مجنون

حدیث درد من بشنو که به ز آن داستان است این

ز شرم صورت خوب تو می گردد پری پنهان

[...]

فضولی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۶۰ - تاریخ مجموعه یی

 

مرآت جمال نیکمردان است این؟

یا جام می عبرت دوران است این؟!

دل تاریخش چو خو است، گفتم: «ای دل

مجموعه نه، مجمع عزیزان است این »

واعظ قزوینی
 

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۵۸ - عشق و جان بازی پروانه در پای شمع

 

این نه آتش آب حیوان است این

سوختن نی زاتش جان است این

ملا احمد نراقی
 

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۶۳ - تأویل و تمثیل دو مرغ

 

هرچه می گویم بیابان است این

گویدم میرو که آسان است این

ملا احمد نراقی