گنجور

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۷۰

 

ای دل به در دوست تولّا می کن

از دور به درگهش تمنّا می کن

نومید مشو از در او باز نگرد

در می زن و سر نیز تقاضا می کن

اوحدالدین کرمانی
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۹۴

 

همواره تو این غارت دلها می کن

هر بد که از آن بترنه با مامی کن

جانبازی عاشقان اگر دیده نیی

بنمای رخ از دور و تماشا می کن

کمال‌الدین اسماعیل
 

هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۹ - خطاب هلالی با مدعی

 

یا رب این تحفه را گرامی کن

یکی از نام‌های نامی کن

هلالی جغتایی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۳

 

گهی از بزم بر می‌خیز و طرف بام جا می‌کن

زکات بزم عشرت عشوه‌ای در کار ما می‌کن

قصوری نیست در بیگانگی اما نه هر وقتی

نگه را با نگه در وقت فرصت آشنا می‌کن

نگه خوبست مستغنی زد اما آن نه در هر جا

[...]

وحشی بافقی