گنجور

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰۴

 

در دیدهٔ صورت ار ترا دامی هست

زان دم بگذر اگر ترا گامی هست

در هجده هزار عالَم آنرا که دلیست

داند که نه جنبش و نه آرامی هست

مولانا
 

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۳۷

 

ساقیا! عقل مرا مست کن ار جامی هست

پخته پیش آر که در مجلس ما خامی هست

هر کسی را نرسد مستی میخانه عشق

ما و می خوردن از این میکده تا جامی هست

کعبه زنده دلان است خرابات مغان

[...]

جلال عضد
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸

 

هست آرام دل، آن را که دلارامی هست

خرم آن دل، که در او، صبری و آرامی هست

بر بنا گوشش اگر دانه در بینی باز

مشو آشفته، که از غالیه هم دامی هست

تو یقین دان، که به جز در دهن تنگ تو نیست

[...]

سلمان ساوجی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۹

 

تو مپندار که بی لعل توأم کامی هست

یا بجز نقش خیال تو دلارامی هست

ای صبا سوی دلارامم اگر می گذری

زود گویش که مرا نزد تو پیغامی هست

مشنو ای دوست چو در پیش تو گویند ز من

[...]

جهان ملک خاتون
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۸

 

اگر ستم کند امید احترامی هست

جواب اگر دهد اندیشه سلامی هست

ز خاک رهگذرت صیدگاه می جوشد

به هر طرف که سمند تو رفته دامی هست

خلل پذیر نگردد بنای ناز و نیاز

[...]

اسیر شهرستانی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳

 

هند را رند سخن پیشه گمنامی هست

اندرین دیر کهن میکده آشامی هست

خسروی باده درین دور اگر می خواهی

پیش ما آی که ته جرعه ای از جامی هست

نامه از سوز درونم به رقم سوخته شد

[...]

غالب دهلوی
 
 
sunny dark_mode