خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰
تا دلم شیوهٔ آن زلف دوتا میداند
صفت نافهٔ چین فکر خطا میداند
با من آن غمزهٔ پُرفتنه چهها کرد و هنوز
در فن خویش چه گویم که چهها میداند
زلف مشکینِ تو با آن که پریشانحال است
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۱
یار بیدردی غیر و غم ما میداند
میکند گرچه تغافل همه را میداند
آفتابیست که دارد ز دل ذره خبر
پادشاهیست که احوال گدا میداند
گر بسازم به جفا لیک چه سازم با این
[...]
وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » گلهٔ یار دلآزار
درد من کشتهٔ شمشیر بلا میداند
سوز من سوخته داغ جفا میداند
مسکنم ساکن صحرای فنا میداند
همه کس حال من بیسر و پا میداند
پاکبازم همه کس طور مرا میداند
[...]
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۲
شوخی که جفا به از وفا میداند
گویند که حال دل ما میداند
من از دلش این گمان ندارم دیگر
سرّ دل هر بنده خدا میداند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۷۴۱
شوق من قاصد بیدرد کجا میداند؟
آنقدر شوق تو دارم که خدا میداند!
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۷۷
شوق من قاصد بیدرد کجا می داند؟
آنقدر شوق تو دارم که خدا می داند!
تو همین سعی کن ای کاه سبکروح شوی
روش جاذبه را کاهربا می داند
هرکه فرهاد صفت جوهر مردی دارد
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۹
آنکه خود را سبب هستی ما میداند
جز خدا هست ندانیم، خدا میداند
چشم دل هر که بر آن قبله عالم دارد
کعبه را سجده او قبله نما میداند
پای سرکردن راه تو ندارد هرگز
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۲
چشم ما پاک بود پاک حیا می داند
دل ما صاف بود صاف وفا می داند
کعبه و دیر وطن گشت و غریبیم هنوز
نوبر سجده نکردیم خدا می داند
خاطر نازک حسن آینه عشق نماست
[...]