×
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۲
ای از دو جام لعلت ما را تمام نیمی
عیش تمام ما را بس زان دو جام نیمی
روشن جبین توست این یا خود طلوع کرده
از مطلع سعادت ماه تمام نیمی
گفتم ز ذکر نامت یابم ز خود رهایی
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۵
ماه رخش چو بنمود، از طرف بام نیمی
از شرم کاست، تا شد ماه تمام نیمی
گیرم رها کنندم، مشکل رسم بجایی
زین بال کش قفس ریخت، نیمی و دام نیمی
از گرم خویی عشق، وز سرد مهری حسن؛
[...]
صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۷۰
در شهرت ریا شد عمرم تمام نیمی
باید به عشق و مستی گردد تمام نیمی
تا وصف دوست زین جمع گردد مرا میسر
سجده به دست نیمی صهبا به جام نیمی
امشب ز الفت غیر پر خون نمود دل را
[...]