×
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۵
عاشق آن روز که جا در خم آن دام نداشت
کلفت دایمی الفت هر خام نداشت
باده را شیشه کم ظرف ز جوش افکنده
در گلستان خم از عربده آرام نداشت
دل ما آینه راز دو عالم شده است
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲۸
زندگانیست که جز مرگ سرانجام نداشت
گر نمیبود نفس، صبحکسی شام نداشت
دل پرکار هوس متهم غیرم کرد
ساده تا بود نگین، غیر نگین نام نداشت
قدردان همه چیز آینهٔ منتظریست
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۹
ای خوش آن عاشق بدنام که او نام نداشت
کامجوی آنکه در این دیر سر کام نداشت
شور بلبل بگلستان نبود پنداری
از گل این باد سحرگاهی پیغام نداشت
شاهد خاص ازل رفت سوی پرده غیب
[...]