گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۶

 

گر بار دگر ماه من از بام برآید

بس فتنه که از گردش ایام برآید

فریاد اسیران همه شب پیش در او

چون بانگ گدایان که گه شام برآید

زنهار که آن بند قبا چست نبندی

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۷

 

آن دل که به هجر تو ز آرام برآید

زودش به مصیبت زدگی نام برآید

پر زهر دهد ساغر و شیرین نکند لب

آن حوصله ام گو که به این جام برآید

آتش به غم جان بگرفته است که از تن

[...]

عرفی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۳۵

 

گر چشم تر از پوست چو بادام برآید

آسان ز وصال شکرش کام برآید

جان من مشتاق به لب می رسد از شوق

تا از دهن تنگ تو پیغام برآید

خون در دل یاقوت زند جوش ز غیرت

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۳۶

 

خوب است که بی رنج طلب کام برآید

آن کام چه ارزد که به ابرام برآید

آتش نفسان گوش به تعظیم بگیرند

هرجا که من سوخته را نام برآید

ریزند کواکب چو عرق از رخ گردون

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۳۷

 

حاشا که زعاشق سخن کام برآید

از سینه آتش نفس خام برآید

بالیدن نخل تو ز پیوند دل ماست

این سرو ز آغوش به اندام برآید

بگذشت ز تلخی همه ایام نشاطم

[...]

صائب تبریزی