گنجور

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱۰ - در ترجیع بند در مدح مجدالملک گوید

 

دل که با زلف تو حالی می کند

جان ما را بدسگالی می کند

جان چو دل از تو نخواهد رست لیک

شوخیی دان آنکه حالی می کند

سایه تو دید خورشید و هنوز

[...]

سید حسن غزنوی
 

کمال‌الدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۵۵ - وله ایضا

 

دور گردون با همه کس بدفعالی می‌کند

خاصه با ما قصدهای لاابالی می‌کند

نیست از ما منقطع اسباب ناکامی از آنک

جو رها چون دورها هم بر توالی می‌کند

دست او بالاست، بر وی هیچکس را دست نیست

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۲

 

گل به گلشن دعویی صاحب کمالی می کند

هر که زر دارد تمناهای عالی می کند

می توان گفتن درد خود به یاران قدیم

پیش میخواران دل خود شیشه خالی می کند

هر که می باشد حباب آسا به هستی اعتماد

[...]

سیدای نسفی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۴۹

 

هر که اینجا می‌رسد بی‌اعتدالی می‌کند

شمع هم در بزم مستان شیشه خالی می‌کند

تا به گردون چید آثار بنای میکشی

طاق این میخانه را ساغر هلالی می‌کند

زاهدا بر ریش چندان اعتمادت فاسد است

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵۰

 

هرکه در اظهار مطلب هرزه‌نالی می‌کند

گر همه ‌کهسار باشد شیشه خالی می‌کند

بهر حاجت پیش هر کس رو نباید ساختن

خفت این تصویر را آخر زگالی می‌کند

منعم و تقلید درویشان، خدا شرمش دهاد

[...]

بیدل دهلوی