گنجور

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۶

 

اگر آن عهدشکن با سر میثاق آید

جان رفته‌ست که با قالب مشتاق آید

همه شب‌های جهان روز کند طلعت او

گر چو صبحیش نظر بر همه آفاق آید

هر غمی را فرجی هست ولیکن ترسم

[...]

سعدی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹

 

ترک چشمت چو به خونریزی عشاق آید

نظری کاش نصیب دل مشتاق آید

همه شب سر شکند بر سر سودای جنون

بحث زلف تو چو در حلقه عشاق آید

رفتم از کعبه به بتخانه و حیرت زده ام

[...]

یغمای جندقی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۴

 

اگر از عشق به طور دلت اشراق آید

ارنی گوی تو را انفس و آفاق آید

نه عجب باشد اگر خرمن گردون سوزد

برق آهی که برون از دل عشاق آید

ایکه مشتاق نیی بهره ز دیدارت نیست

[...]

صغیر اصفهانی