گنجور

اوحدی » جام جم » بخش ۱۱۴ - در صفت ارشاد پیر

 

هر چه در جسم درد و داغ شود

روح را روغن چراغ شود

اوحدی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۶

 

کسی که از اِلم عشق بی دماغ شود

عجب به همره جانان به گشت باغ شود

چراغ انجمن طور اگر دهد پرتو

ز خاک بادیه هر ذره شبچراغ شود

چراغ تیره شبم بی رخت چراغ دگر است

[...]

عرفی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۸

 

کسی چگونه دلم را پی سراغ شود

که در سراغ دلم خضر بی‌دماغ شود

هلاک مشرب پروانه‌ای شوم که چو صبح

تمام زندگی‌اش صرف یک چراغ شود

فراق روی بتان را طبیعت اجل است

[...]

قدسی مشهدی