گنجور

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۳

 

موی چون غالیه و روی چو دیباست تو را

عقده از غالیه بر دیبا زیباست تو را

مرده از دو لب شیرینت همی زنده شود

در دو لب‌ گویی افسون مسیحاست تو را

عاشق و شیفته سرو صنوبر شده‌ام

[...]

۱۰ بیت
امیر معزی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۶

 

همچو بالات بگویم سخنی راست تو را

راستی را چه بلائیست که بالاست تو را

تا چه دیدست ز من دیده که هر دم گوید

کاین همه آب رخ از رهگذر ماست تو را

ای که بر گوشه‌ی چشمم زده‌ای خیمه ز موج

[...]

۹ بیت
خواجوی کرمانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱

 

ای آن که اساس جور بر پاست تو را

در دل همه میل کشتن ماست تو را

گر خون دل از دیده چکد بی تو سزاست

تا ابهر چه دیده دیده دل خواست تو را

۲ بیت
سحاب اصفهانی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۶ - تبّری

 

تا پریشان به رُخ آن زلف سمن‌ساست تو را

جمع اسباب پریشانی دل‌هاست تو را

دست بردی به رخ از شرم و حریفان گفتند

که تو موسایی و عزم ید بیضاست تو را

همچو ترسابچگان عود و صلیب افکندی

[...]

۷ بیت
شاطر عباس صبوحی
 
لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود