×
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۹
بهار کرد جهان را ز کوه و صحرا سبز
بهار من، بکن آخر تو نیز ما را سبز
همان به خاک تعلق، چو کار گرهیم
اگر چه گشت چو تسبیح، دانه ما سبز
ز تلخ گویی پیران، دلت جوان گردد
[...]
قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۰
آن روز که کردند به دل تخم وفا سبز
شد درد فراوان و نگردید دوا سبز
دل را دگر از عکس خط لالهغذاران
چون آینه گشته در و دیوار سرا سبز
آتش زده بر خشگ و تر هستی عاشق
[...]
رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۳
شد سبزه ی خط از لب آن ماه لقاسبز
چون سبزه که گردد ز لب آب بقا سبز
گفتم ز خط سبز شود خوبیش افزون
خط گرد لبش سر زد و شد گفته ی ما سبز
سر تا قدم ای سرو بکام دل مایی
[...]