گنجور

سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۳۱ - حکایت

 

دست ذوق از طعام باز کشید

خفّت و رنجوریش دراز کشید

سعدی
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۲۷ - در بیان آنکه لابد است که شیخ وسیلت گردد و رهبر، و بی‌شیخ ممکن نیست که کس به حق رسد و اگر ممکن بودی حق تعالی پیغامبران و مشایخ را نفرستادی و اگر نادراً کسی بی‌شیخ رسد، آنکه به واسطهٔ شیخ رسد کامل‌تر باشد، و دلیل بر این، شخصی هر روز خدای تعالی را چهل بار می‌دید و از سر مستی حال خود را به خلق می‌گفت. کاملی گفتش که اگر مردی برو ابایزید را یکبار ببین، او به جواب گفت که من خدای بایزید را هر روز چهل بار می‌بینم پیش ابایزید به چه روم ؟ او باز گفت که «اگر مردی یکبار بایزید را ببین» چون ماجرا دراز کشید آن شخص عزم ابایزید کرد. بایزید را معلوم شد. در بیشهٔ مهیب می‌گشت، از بیشه به استقبال آن طالب بیرون آمد. چون آن طالب ابایزید را بدید برنتافت، در حال بمرد. زیرا او خدا را به قدر قوت خود می‌دید. چون از آن قوت و مقام که بایزید می‌دید بر او تجلی کرد برنتافت، د رحال جان بداد. اکنون مقصود از بیشه فکر و علوم بایزید است که اگر از مقام خود بیرون نیامدی صد هزار سال آن طالب به علو و مرتبهٔ او نرسیدی. پس از مقام خود نزول کرد که کلموا الناس علی قدر عقولهم لاعلی قدر عقولکم، تا آن طالب او را تواند دیدن و فهم کردن هم توانست.

 

ماجراشان درین دراز کشید

آخر او را سوی نیاز کشید

سلطان ولد
 

اوحدی » جام جم » بخش ۱۷ - در غزل

 

اوحدی، این سخن دراز کشید

شب تاریک پرده باز کشید

اوحدی
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۵

 

گهی به پای تو جانم سرِ نیاز کشید

که دست از هوس کار غیر باز کشید

دلم ز شیوهٔ چشمت ندید مردمی ئی

به غیر از این که نیازی نمود و ناز کشید

متاع قلب مرا زآن نفس رواجی نیست

[...]

خیالی بخارایی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۶

 

سر از نیاز من آنسرو سرفراز کشید

نیازمندی من دید و سر بناز کشید

بیک نگاه نهان می توان تلافی کرد

هر آن ستم که دل از چشم فتنه ساز کشید

خوش آن کرشمه و جولان که بر سرم از ناز

[...]

بابافغانی