گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۰

 

شمشاد تو پروای کس از ناز ندارد

با چشم سیه گو که نظر باز ندارد

از عشق ننالیم که این زخم نهانی است

یعنی که قضا میزند آواز ندارد

مرغ دل ما در قفس دهر از آن ماند

[...]

اهلی شیرازی
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۶

 

دل بیهده افغان ز تو ناساز ندارد

چون شیشه که تا نشکند آواز ندارد

این عیب بگیرائی مژگان تو ماند

از رفتن اگر اشک مرا باز ندارد

در خلوت دل پرده نشین کیست بجز تو

[...]

کلیم
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۵۲

 

چشم تو که پروای نظر باز ندارد

چون است که از سرمه نظر باز ندارد

اهل دل وحرف گله آمیز محال است

در قافله ما جرس آواز ندارد

طومار شکایت چه به دستش دهی ای دل

[...]

صائب تبریزی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴

 

تنگست دلم حوصله راز ندارد

آه از نی تیر تو که آواز ندارد

هر چند عدو در غم عشق تو به سازست

دانی که چو ما طالع ناساز ندارد

دیگر من و اندوه نگاهی که تلف شد

[...]

غالب دهلوی