گنجور

سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۳

 

به روی خود درِ طمّاع باز نتوان کرد

چو باز شد، به دُرُشتی فراز نتوان کرد

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۳

 

به روی خود درِ طمّاع باز نتوان کرد

چو باز شد، به دُرُشتی فراز نتوان کرد

سعدی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۷

 

مرا مسخّر عقل مجاز نتوان کرد

که رند را به ستم توبه باز نتوان کرد

من آن نیاز کنم در شبی به می خوردن

که در نماز به عمر دراز نتوان کرد

کجا فسرده دلان را سماع ذوق دهد

[...]

حکیم نزاری
 

اوحدی » جام جم » بخش ۱۱۹ - در ذکر معاد و تجرد کلی

 

تا چنان ترک آز نتوان کرد

دست و پایی دراز نتوان کرد

اوحدی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۵۳

 

ز سرنوشت قضا احتراز نتوان کرد

گره به ناخن از ابروی باز نتوان کرد

مرا ز عالم تکلیف عشق بیرون برد

چو دل به جای نباشد نماز نتوان کرد

اگر ز لوث ریا سجده گاه باید پاک

[...]

صائب تبریزی