گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱

 

دل اگر کوه شود عاشق جانباز تو را

به فغان آید اگر بشوند آواز تو را

سرو نازی تو و در کشتنم از عشوه گری

می کنی ناز که قربان شوم این ناز تورا

آه از این درد که از چشم رقیبان حسود

[...]

۷ بیت
اهلی شیرازی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۰

 

دیده آشوب نگاه فتنه پرداز تو را

نیست پروای قیامت کشته ناز تو را

فیض خواری بین که رنج صید ما ضایع نشد

دسته گل کرد از خون چنگل باز تو را

سرنوشت کار خود از من چه می پرسی؟ مپرس

[...]

۳ بیت
اسیر شهرستانی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵

 

کیست بردارد ز اهل معرفت ناز تو را

گنبد دستارکو بردارد آواز تو را

جزصدای لفظ‌نامربوط او معنی‌کجاست

نغمهٔ دولاب آهنگی بود ساز تو را

پیری و طفلی بجا، نقص وکمال توام‌اند

[...]

۹ بیت
بیدل دهلوی
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱

 

عرض حاجت می‌کند دل خسرو ناز تو را،

نیست قانون محبت پرده ساز تو را!

چون کبوتر بسمل شوق تپیدن می‌شود

از قضا هرکس که بیند چشم شهباز تو را

رمز چشمت این بود نبود نمودن بعد ازین

[...]

۷ بیت
طغرل احراری