×
جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۶
آید به برم چون تو نگاری نه و هرگز
تازد به سرم چون تو سواری نه و هرگز
عمری پی یک بوسه اگر رو به تو آرم
هرگز گذرد بر لبت آری نه و هرگز
کارم چه بود عشق تو و باز غم دل
[...]
هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶
بر دست کس افتد چو تو یاری نه و هرگز
در دام کسی چون تو شکاری نه و هرگز
روزم سیه است از غم هجران بود آیا
چون روز سیاهم شب تاری نه و هرگز
در بادیهٔ عشق و ره شوق رساند
[...]
رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۱
بوده است ترا داغ نگاری نه و هرگز
دل برده ز تو لاله عذاری نه و هرگز
تا زلف تو شد دام به دام تو فتاده
لاغرتر از این صید شکاری نه و هرگز
با آنکه به راهش سر من خاک شد آن شوخ
[...]