گنجور

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۶

 

آید به برم چون تو نگاری نه و هرگز

تازد به سرم چون تو سواری نه و هرگز

عمری پی یک بوسه اگر رو به تو آرم

هرگز گذرد بر لبت آری نه و هرگز

کارم چه بود عشق تو و باز غم دل

[...]

جامی
 

هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶

 

بر دست کس افتد چو تو یاری نه و هرگز

در دام کسی چون تو شکاری نه و هرگز

روزم سیه است از غم هجران بود آیا

چون روز سیاهم شب تاری نه و هرگز

در بادیهٔ عشق و ره شوق رساند

[...]

هاتف اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۱

 

بوده است ترا داغ نگاری نه و هرگز

دل برده ز تو لاله عذاری نه و هرگز

تا زلف تو شد دام به دام تو فتاده

لاغرتر از این صید شکاری نه و هرگز

با آنکه به راهش سر من خاک شد آن شوخ

[...]

رفیق اصفهانی