×
ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۴
چشم تو از تیر مژه، هر سو شکاری افکند
آن ترک در یک چشم زد کشته هزاری افکند
در حسرت آن کز توام تیری رسد جان میدهم
بر صید لاغر تیرِ خود کی شهسواری افکند
عشق تو کز وی جان من جام دمادم میدهد
[...]
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۲۵ - خشم گرفتن پدر لیلی از مجنون به جهت آمدن وی به خانه همسایه لیلی و به دادخواهی به درگاه خلیفه رفتن و سوگند خود را که پیش ازین مذکور شد راست کردن
خود را به زمین خواری افکند
در ورطه خاکساری افکند
ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۲۲۵ - راز و نیاز جوانی در مسجد به درگاه حضرت سبحان
نی کمانی تا شکاری افکند
تخته ای نی تا قماری افکند