گنجور

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴۰

 

روی بنمای ای پری رخسار هی

عقل را دیوانه کن دلدار هی

بلبلانت در ترنم آمدند

جلوه‌ای کن ای گل بیخار هی

دل بجان آمد مرا از هجر تو

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴۱

 

ساقیا پیمانهٔ سرشار هی

ای مغنی ناخنی بر تار هی

تارهائی یابم از زنجیر عقل

مطرب دیوانگان بردار هی

میکشد دلرا ز هر سو دلبری

[...]

فیض کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۶

 

رخ نمودی عاشقم کردی گذشتی یار هی

مردم از درد جدایی رحمی ای دلدار هی

ای طبیب من چو انصاف است، بی‌رحمی چرا

می‌توان یک بار آمد بر سر بیمار هی

بعد مردن بر مزارم بگذر ای سرو روان

[...]

قصاب کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۷

 

یاد ما هرگز نکردی یار هی

رفت کار از دست و دست از کار هی

چند سوزم ز آتش دل روز و شب

بیش از این طاقت ندارم یار هی

از غمت ای ترک آتش‌خو مرا

[...]

قصاب کاشانی