×
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۹
درد دلم را طبیب چاره ندانست
مرهم این ریش پاره پاره ندانست
راز دلت را به صبر گفت بپوشان
حال دل غرقه را کناره ندانست
خال بنا گوش او زگوشه نشینان
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۷
درد دلم را طبیب چاره ندانست
مرهم این ریش پاره پاره ندانست
راز دلم را به صبر، گفت: بپوشان
حال دل غرقه از کناره ندانست
طالع من خود چه شور بود؟ که هرگز
[...]
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۲
کی چاره درد من بیچاره ندانست
دل خون شد ازین درد و جز این چاره ندانست
دردم به طبیب ار چه بدینگونه نگفتند
چون بود که از گونه رخساره ندانست
در تجربه سنگدلان سخت خطا کرد
[...]