×
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » شکوائیه » شمارهٔ ۳۱
هیچ وفایی ز روزگار ندیدم
هیچ میی خالی از خمار ندیدم
چیده ام از باغ روزگار بسی گل
لیک بجز در میانه خار ندیدم
جُرعه راحت که خورد تا پس از آن من؟
[...]
۱۶ بیت
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۷
عمریستکه یک مستی سرشار ندیدم
در پای خم افتادن دستار ندیدم
بر دولت وصلی که فلک رشک نیارد
جز صحبت آئینه و زنگار ندیدم
در ظلمت بخت سیه خویش نماندم
[...]
۱۱ بیت
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۳
در گلشن عشق تو جفاکار ندیدم
یک گل که از آن زحمت صدخار ندیدم
از کوی تو یکره نگذشتم که به هر گام
بر خاک ره افتاده بسیار ندیدم
این با که توان گفت که در کوی محبت
[...]
۸ بیت