گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۵۴

 

گل اندامی که در پیراهن من خار می ریزد

به خرمن گل به جیب و دامن اغیار می ریزد

نه کم ظرفی است گر زیر و زبر سازم دو عالم را

که می در جامم از کیفیت دیدار می ریزد

بساط جوهری گردد زمین هر جا به حرف آید

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۵۵

 

به مستی بی‌طلب بوس از دهان یار می‌ریزد

ثمر چون پخته گردد خود‌بخود از بار می‌ریزد

حدیث تلخْ بی‌خود از دهان یار می‌ریزد

چو تنگ افتاد ساغر می ازو ناچار می‌ریزد

بریدن کرد زلف سرکش او را سیه‌دل‌تر

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۲۶

 

عرق نه از رخ آن گلعذار می ریزد

ستاره از فلک فتنه بار می ریزد

گره به رشته پرواز من گلی زده است

که از نسیم توجه ز بار می ریزد

بنای زندگی خضر هم به آب رسید

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۲۷

 

ز جلوه تو دل روزگار می ریزد

بنای صبر و شکیب و قرار می ریزد

دوام حسن ترا نیست نسبتی با گل

به پای سرو تو خون بهار می ریزد

به خاکساری من نیست هیچ کس در عشق

[...]

صائب تبریزی