امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۲
هر که را یاریار می افتد
مقبل و بختیار می افتد
ای بسا در که در محیط سرشک
هر دمم در کنار می افتد
عقرب او چو حلقه می گردد
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷
هر کرا یار یار می افتد
مقبل و بختیار می افتد
ای بسا دُر که از محیط سرشک
هر دمم در کنار می افتد
عقرب او چو حلقه می گردد
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۷
نه تنها، بر سر کوی تو ما را، کار، میافتد
که هر روی در آن منزل، ازین، صد بار میافتد
به بویت باد شبگیری، چنان مست است، در بستان
که چون زلفت ز مستی، بر گل و گلزار، میافتد
به خون مردم چشمم، شماتت کم کن، ای دشمن
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۰۲
ز جوش مغز هردم از سرم دستار میافتد
کف اندازد به ساحل بحر چون سرشار میافتد
به بیکاری برآوردم ز کار خود جهانی را
عجب سیری است چون دیوانه در بازار میافتد
جنون تا هست ناقص کوه و صحرا وسعتی دارد
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲۸
ز ننگ منت راحت به مرگم کار میافتد
همهگر سایه افتد بر سرم دیوار میافتد
دماغ نازکی دارم حراجت پرور عشقم
اگر بر بویگل پا مینهم بر خار میافتد
جنون خودفروشی بسکه دارد گرمی دکان
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۲۰
شود چون جوهر آیینه پیدا، تار میافتد
نگردد روشناس آن کس که جوهردار میافتد
کند یغما نگاه ناتوان او توانایی
به بستر بوی گل، زان نرگس بیمار میافتد