گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۸

 

کی سگت از استخوان من شکار من شود

قرعه یی می افکنم گر بخت یار من شود

خاک من ای گریه از راه سگان او بشوی

ورنه دامن گیر آن پاکان غبار من شود

من گنه کارم ندارم چشم رحمت از فلک

[...]

اهلی شیرازی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶۹

 

آن آفتاب رو چو خریدار من شود

گوهر سپند گرمی بازار من شود

من کیستم که یار خریدار من شود

گوهر فروز گرمی بازار من شود

هر چند گوهرم، ز حیا آب می شوم

[...]

صائب تبریزی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳

 

دلدار من به زاری اگر یار من شود

کار جهان به کام دل زار من شود

داند که کیست باعث آشفتگی مرا

آشفته ای که شیفته ی یار من شود

ابر بهار، گریه ی من گر به کوی تو

[...]

رفیق اصفهانی