گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۹۷

 

مدارم یک زمان از کار فارغ

که گردد آدمی غمخوار فارغ

چو فارغ شد غم او را سخره گیرد

مبادا هیچ کس ای یار فارغ

قلندر گرچه فارغ می‌نماید

[...]

مولانا
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۱

 

دلی می خواهم از هر کار فارغ

زنام و ننگ و فخر و عار فارغ

مرا باید که در گلزار باشم

به گل مشغول لیک از خار فارغ

چنان فارغ ز محنتها به یک بار

[...]

حکیم نزاری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۲

 

نه گل این جا ز عشق خار فارغ

نه مل از شورش خمار فارغ

درین مجلس طرب هر دم فزونست

نگردد ساقی از ایثار فارغ

شب آمد نوبت سودای ما شد

[...]

نظیری نیشابوری