گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۳

 

ز دیده اشک چکد روز وصل یار عبث

که آب جوی رود موسم بهار عبث

کنون که فصل خوشی های روزگار آمد

پیاله گیر و مکن فکر روزگار عبث

دهن چو غنچه ز خمیازه ات به گوش رسید

[...]

سلیم تهرانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۹

 

گذشت عمر تو امسال همچو پار عبث

چرا چنین گذرانند روزگار عبث

بسی نماند زعمر و بسی نماند زکار

هزار حیف که بگذشت وقت کار عبث

گمان مبر که ترا آفرید حق باطل

[...]

فیض کاشانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸

 

خطا نکرده بود روزم از تو تار عبث

مراست شکوه خود از جور روزگار عبث

نداد وعده و من در رهش ز غایت شوق

تمام عمر نشستم در انتظار عبث

سوی تو صید خود آید اگر تو صیادی

[...]

سحاب اصفهانی