گنجور

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر » بخش ۹

 

چو رفتی سوی کشور کاردار

بدو شاه گفتی درم خوار دار

فردوسی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۵

 

هر که او معشوق دارد گو چو من عیار دار

خوش‌لب و شیرین‌زبان خوش‌عیش و خوش‌گفتار دار

یار معنی‌دار باید خاصه اندر دوستی

تا توانی دوستی با یار معنی‌دار دار

از عزیزی گر نخواهی تا به خواری اوفتی

[...]

سنایی
 

عطار » پندنامه » بخش ۱۳ - در بیان سبب عافیت

 

نفس را سرکوب و دایم خوار دار

تاتوانی دورش از مردار دار

عطار
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸۵

 

ای ز چون تو بت شده، صد پارسا زنار دار

آفتابی، روی ما در قبله دیدار دار

چون غم و اندوه خالت را فراوان پیشوا

در بلا و فتنه چشمت را هزاران کار دار

رشکم آید ز آنچه غمهایت، دگر یاران خورند

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

اوحدی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰ - وله بردالله مضجعه

 

زنهار خوارگان را زنهار خوار دار

پیوند و عهدشان همه نا استوار دار

هر زر که دشمنی دهد و گل که ناکسی

آن زر چو خاک بفکن و آن گل چوخار دار

فخری، که از وسیلت دونی رسد به تو

[...]

اوحدی