کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۵
هر که را دل به اختیار خودست
آرزوهاش در کنار خودست
غمگساری ندارد و عجب آنک
همغمِ یارِ غمگسار خودست
گله از دوست چون کنم که مرا
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۹
زلال مشربم از لفظ آبدار خودست
نثار گوهرم از کلک دُر نثار خودست
من ارچه بنده ی شاهم امیر خوشتنم
که هر که فرض کنی شاه و شهریار خودست
اگر حدیث ملوک از زبان تیغ بود
[...]
اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۱۹ - حکایت زاهدی که به وقت بایزید در بسطام وحید التقوی بود
هر که او در ره گرفتار خودست
دایماً محجوب از یار خودست
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۸
باز هر شب دل به تنگ از ناله زار خودست
سینهام درمانده آه شرربار خودست
دوستان بر بستر مرگم خراب افکند باز
نرگس مستی که خود پیوسته بیمار خودست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶۵
هر که را دیدیم در عالم گرفتار خودست
کار حق بر طاق نسیان مانده، در کار خودست
خضر آسوده است از تعمیر دیوار یتیم
هر کسی را روی در تعمیر دیوار خودست
کیست از دوش کسی باری تواند برگرفت؟
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۴۷
مستی حسن، هم از ساغر سرشار خودست
باده لعلیش از لعل گهربار خودست
می توان یافتن از حلقه شدنهای خطش
که به صد چشم دلش واله رخسار خودست
بر گرفتاری ما کی جگرش می سوزد؟
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷۳
ز بس که واله و حیران و بیقرار خودست
گرفته آینه بر کف در انتظار خودست
به داغ ذره دل نازک که خواهد سوخت؟
چنین که لاله خورشید داغدار خودست
به صید لاغر خونین دلان که پردازد؟
[...]
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲
یوسف بازار ما هم خود خریدار خودست
خوش قیامت کرده غم هر کس گرفتار خودست
راز دل پوشیده کی ماند به منع گفتگو
لب اگر خاموش گردد رنگ در کار خودست
بر زمین ننهاد تا بر کف گرفت آیینه را
[...]