×
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳۳
آمدهام به عذر تو ای طرب و قرار جان
عفو نما و درگذر از گنه و عثار جان
نیست به جز رضای تو قفل گشای عقل و دل
نیست به جز هوای تو قبله و افتخار جان
سوخته شد ز هجر تو گلشن و کشت زار من
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۴۶
ساقی فدای جان تو بادا هزار جان
بر نیم جان تشنه ی ما زن بیار جان
مستغرق محیط خیالیم و کس نبرد
زین بحر جز به کشتی می برکنار جان
یار آن بود که چون دم اخلاص زد به صدق
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۴۷
باد بهار می وزد از طرف نهارجان
ای که فدای آن چنان باد چنین هزار جان
ساقی عیسوی نفس چند ز انتظار بس
تا به خلاف شرع و دین نوش کنیم بیار جان
جان من است جام می خضر من و مدام من
[...]
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۳۱ - دیدن سام، قلواد و رفتن از عقب او
قدش همچو نخلی ز گلزار جان
چلیپای گیسوش ز نار جان