گنجور

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۲

 

من بی‌مایه که باشم که خریدار تو باشم

حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم

تو مگر سایه لطفی به سر وقت من آری

که من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشم

خویشتن بر تو نبندم که من از خود نپسندم

[...]

سعدی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۲۸ - و له ایضا

 

تا کی من دیوانه گرفتار تو باشم

در بند سر زلف سیه کار تو باشم

از آرزوی قامت رعنای تو میرم

در حسرت یاقوت شکربار تو باشم

جان خسته ی آن غمزه ی غماز تو بینم

[...]

حیدر شیرازی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۰۴

 

آن قدر ندارم که سزاوار تو باشم

آن به که گرفتار گرفتار تو باشم

خورشید درین ره بود از آبله پایان

من کیستم آخر که طلبکار تو باشم؟

غیر از کف افسوس مرا برگ دگر نیست

[...]

صائب تبریزی