گنجور

فلکی شروانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵

 

بودند بتان به پیش من خوار

واکنون خود را چه خوار بینم

آن کس که مرا شکار بودست

خود را به کفش شکار بینم

فلکی شروانی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹۱

 

نهانی چند سوی یار بینم

نهان دارم غم و آزار بینم

ز صد جانب نظر دزدم که یک ره

به دزدی سوی آن عیار بینم

گهی تنهاش خواهم یافت، یارب

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷۵

 

چه شود گرت زمانی من دلفکار بینم

دل بیقرار یکدم زتو برقرار بینم

نه مروت است و غیرت که تو سر و ناز پرور

بکنار غیر باشی منت از کنار بینم

هوسی جز این ندارم که بچشم زنده بر سر

[...]

اهلی شیرازی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۷

 

خداوند آگهی کایم به خدمت

از آن آیم که آن دیدار بینم

نه زان آیم که هم چون حلقه ی در

نشینم بر در و دیوار بینم

درین مجلس که صاحب مجلش را

[...]

ابوالحسن فراهانی