گنجور

سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۲۲

 

من خسته چون ندارم، نفسی قرار بی‌تو

به کدام دل صبوری، کنم ای نگار بی‌تو

ره صبر چون گزینم، من دل به باد داده

که به هیچ وجه جانم، نکند قرار بی‌تو

صنما به خاک پایت، که به کنج بیت احزان

[...]

سعدی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۱

 

دارم به چمن چه کار، بی تو

نشناسم گل زخار، بی تو

فریاد که خوش فرو گرفته

ما را غم روزگار بی تو

یعقوب صفت جهان روشن

[...]

طبیب اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۳

 

گل خوار بود چو خار بی تو

باشد چو خزان بهار بی تو

شادی برد از دل و غم آرد

سرو و گل لاله زار بی تو

تو گل به کنار کرده بی ما

[...]

رفیق اصفهانی